ماهان احمدی حیدریماهان احمدی حیدری، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

ثبت بهترین لحظات زندگی پسرم

اولین ملاقات با دکتر رفاهی

جیکوی نازم ، این روزا مامانی به دلایلی خیلی استرس داره و نگرانه از طرفیم  بابایی قرار همین روزا دوباره بره دریا و من و تو  تنها بشیم  چون دیگه بابایی نیست من رو برای دکتر به شیراز ببر و ازطرفیم  واقعا سخته که من  هر ماه این راه را   برای دکتر  به شیراز برم ، پس تصمیم گرفتیم که تا پایان بارداریم  یه  دکتر تو بوشهر  انتخاب کنم برای همین تصمیم گرفتم پیش دکتر نصرت رفاهی که از بستگان ماست و دختر عمه مامان زهرا و آقا جون قاسمه برم . عصر به همراه بابا جون محمد ، خاله کفایت و  نیلوفر دختر خاله من  به مطب رفتیم . استرس و دلهره داشتم چون از...
30 بهمن 1396

عروسی خاله حبیبه

سلام جان و عمرم، امروز نوزدهم بهمن ماه  است و ما به عروسی دعوت شدیم ولی من بشدت بی حوصله هستم و کمر و دلم همچنان درد میکنه. قرار شده که من دیرموقع  به عروسی برم که زیاد اونجا نمونم . عصر بابایی موهای منو سشوار کرد و من کلی لباس عوض کردم اما بخاطر اینکه شکم گنده شده بودم لباسها برام تنگ شده بودند . بلاخره تونستم یکی را که یکم کوچولو گشادتر از بقیه بود بپوشم اما وقتی مینشستم شکم قلمبم از توی لباس مشخص بود، من هنوز به کسی نگفته ام که تو راهی دارم و باردارم ولی امشب با رفتنم به عروسی و دیدن شکم قلمبه من اکثرا متوجه بارداریم شدند و امشب بود که من لو رفتم و خیلیا  از شنیدن این موضوع خوشحال شدند . ب...
19 بهمن 1396

اولین لباس بارداری

سلام نفس مامان ،امروز برای درست کردن اولین لباس بارداری با مامان زهرا ، خاله سوده و راحله به خیاطی رفتیم و ظهر ساعت چهار باید به درمانگاه می رفتم تا جواب سونوگرافی وآزمایشهای غربالگری را نشون خانم دکتر صمصامی می دادم و از طرفیم  چون عروسی دختر خاله مامان (حبیبه جان) بود باید  امروز عصر  به بوشهر برمی گشتیم. بعداز ظهر من پیش دکتر رفتم و و قتی جوابهای سونو و آزمایش ها را نشون دکتر دادم گفت خدارا شکر همه چیز خوبه و جنین در سلامت کامل بسر میبره به خانم دکتر گفتم چون از بوشهر میام برام مشکله تو این راه زود به زود شیراز بیام و ایشونم برای دو ماه دیگه به من نوبت دادند.با  بابا جون محمد سریع به خونه برگشتیم و باز ب...
15 بهمن 1396

آزمایش و سونو غربالگری 1

سلام عشق کوچولوی من موجود کوچولوی شیطون و ناز من،  امروز صبح برای سونو گرافی و آزمایش ان تی(سونو سلامت نوبت اول) با بابا محمد و مامان زهرا مهربونت به  مطب دکتر شکرالهی رفتیم ،یکم شلوغ بود ولی من به عشق دیدین تو منتظرموندم. زمانی که نوبتم شد   آقا دکتر ، بابا یی را هم برای دیدنت صدا زد . عزیز کوچولو ،ما تورا با ابعاد خیلی بزرگتر دیدیم ،کاملا پیدا بودی و دکتر  شما را با دستگاه   هی این ور اون هل می داد ، من  و بابایی داشتیم برات می مردیم البته سونو در دو مرحله انجام شد چون دکترگفته بودند  مرحله بعدی باید  بعد از ناهار خوردن و بامثانه خالی باشه.  با با...
14 بهمن 1396

سیزدهم بهمن نود وشش

جگر طلای مامان امروز جمعه  به همراه باباجون، مامان زهرا، خاله سوده و راحله به شیراز رفتیم .عصر ساعت 3 حرکت کردیم و بابا جون طبق معمول با احتیاط و حوصله رانندگی می کرد اما متاسفانه من  بدجور حالت تهوع  داشتم  و بابامحمد مجبور شدند چندین بار بین راه  بایستند.حال مامانی بد بودو جگر طلای کوچولوم توی شکم مامانی  هی تکون تکون میخوره .عزیز دلم دیروقت بود شیراز رسیدیم و من همچنان حالم بد بود.قرار بود فردا صبح ساعت 9 برای آزمایش و سونوگرافی غربالگری (ان  تی )نزد سونوگرافی دکتر شکراللهی بریم. باید بخوابم تا زود سر حال باشم چون میخوام جگر طلام را از صحفه تلویزیون خوب ببینم . با همه نگرانی و استرسهایی که ...
13 بهمن 1396

اولین آزمایش چهارمرحله ای قند

سلام جوجه ی مامان ،  امروز دوشنبه یازدهم بهمن نودو شش صبح باید میرفتم آزمایش قند چهار مرحله ای میدادم . بابا جون زحمت کشیدند و منو بردند آزمایشگاه رازی از من آزمایش خون مرحله اول گرفتند و بعد به من دو بسته پودر پرتغالی دادند که باید با آب حل می کردم و همشو میخوردم .وای عزیزم خوردن این نوشیدنی بسیار بدمزه و زجرآور بود . از آنجا که مامانی کلا از شیرینی خوشش نمیاد و اول صبح ناشتا بایستی اونو میخورد ،خیلی تهوع آور بود  .به زور این نوشیدنی را خوردم و به اداره  رفتم تا ساعت 12 باید چیزی نمیخوردم و هر دوساعت یکبار میرفتم آزمایش خون میدادم  . بابایی بنده خدا هنوز نرسیده بود خونه و استراحت نکرده  ...
9 بهمن 1396

تشکیل پرونده سلامت درمانگاه نبی اکرم

دردونه كوچولوي   من امروزپنجم بهمن ماه نود وشش  صبح ساعت 9 با مامان جون زهرا و بابایی رفتم مرکز بهداشت نبی اکرم برای اینکه پرونده سلامت تشکیل بدم تا وقتی که دوردونم بدنیا اومد برای تزریق واکسنها مشکلی نداشته باشه . بعداز اندازه گیری وزن (کیلو61)و قدم(سانتیمتر155) و پرسیدن یه سری سوالات قرار شد یکماه دیگه دوباره اونجا برم .دوست داشتم صدای قلبتو دوباره بشنوم که خانم ماما گفتند هنوز سن جنین کمه و درحدی نیست که با دستگاه صداشو گوش کنیم و از سن 15 هفتگی می تونیم صدای قلب را با دستگاه بشنویم.   ...
5 بهمن 1396
1